ژوزه ساراماگو (۲۰۱۰-۱۹۲۲)، در خانواده‌ای دهقان و فقیر به دنیا آمد. نام خانوادگی او بنا بود دِسوسا باشد، اما مأمور لایعقل ثبت‌احوال در عوضِ نام خانوادگی رسمی او، اسمی را نوشت که پدرش به آن شهرت داشت، اسمی که تمام عمر او را دنبال کرد و همیشه مایه‌ی مباهاتش بود: ساراماگو!

بی‌حواسی مأمور ثبت‌احوال به همین‌جا ختم نشد؛ روز تولد نوزاد در شناسنامه‌اش، در حقیقت دو روز پیش از تاریخ تولد حقیقی او ثبت شده است!

ساراماگو در مورد کودکی پرماجرا و خانواده‌ی تنگ‌دستش می‌گوید: «اگر پدربزرگ من جای آن‌که خوک‌چرانی بی‌سواد باشد، زمین‌داری پرمال‌ومنال بود، من این‌چنین از آب درنمی‌آمدم!»

ژوزه که به دو سالگی رسید، به همراه خانواده‌اش به روستای کوچکی در نزدیکی لیسبون نقل‌مکان کرد تا پدرش به عنوان مأمور پلیس به کار مشغول شود، اما این تغییر نیز بر زندگی فقیرانه‌ی خانواده بی‌تأثیر ماند. در انتها اعضای خانواده برای تهیه‌ی غذا به ناچار دار و ندارشان را به گرو گذاشتند.

در سیزده‌سالگی ساراماگو برای تحصیل به مدرسه‌ی فنی و حرفه‌ای رفت تا به تعمیرکاری اتومبیل بیاموزد، اما علاقه‌اش به مطالعه او را از هدفش دور می‌کرد و گرچه هیچ کتابی در بساطش نبود، برای رفع نیازش مرتب به کتابخانه سر می‌زد.

ژوزه‌ی جوان رفته‌رفته مسیری کاملا متفاوت پیش گرفت. او اولین کتابش را در بیست‌وپنج‌سالگی منتشر کرد و عاقبت در سال ۱۹۹۸ موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل شد، جایزه‌ای که در نگاه ساراماگو فاقد ارزش بود.

عده‌ی زیادی ساراماگو را به رفتار پرتکبر و اخلاق ناخو‌آیندش می‌شناسند، اما خودش در رابطه با خلق‌وخوی‌اش می‌گوید: «من آدم بدی نیستم؛ چرا که فقط با زبانم به دیگران صدمه می‌زنم.»

برای آشنایی بیشتر با ساراماگو را و دریافت کتابهای او بر روی اینجا کلیک کنید.